تاریخ، سیاست و روابط فرهنگی - دومینیکن

 تاریخ، سیاست و روابط فرهنگی - دومینیکن

Christopher Garcia

تاریخ جمهوری دومینیکن، اعم از استعماری و پسااستعماری، با مداخله مداوم نیروهای بین‌المللی و دوگانگی دومینیکن نسبت به رهبری خود مشخص شده است. بین قرن پانزدهم و نوزدهم، جمهوری دومینیکن توسط اسپانیا و فرانسه اداره می شد و هر دو توسط ایالات متحده و هائیتی اشغال شده بود. سه رهبر سیاسی از دهه 1930 تا 1990 بر سیاست دومینیکن تأثیر گذاشتند. دیکتاتور رافائل تروخیو، تا سال 1961، سی و یک سال کشور را اداره کرد. در سال های پس از قتل تروخیو، دو کائودیو سالخورده، خوان بوش و خواکین بالاگوئر، برای کنترل دولت دومینیکن با هم رقابت کردند.

در سال 1492، زمانی که کلمب برای اولین بار در جمهوری دومینیکن کنونی فرود آمد، نام این جزیره را "Española" گذاشت که به معنای "اسپانیا کوچک" است. املای نام بعداً به هیسپانیولا تغییر یافت. شهر سانتو دومینگو در ساحل جنوبی هیسپانیولا به عنوان پایتخت اسپانیا در دنیای جدید تاسیس شد. سانتو دومینگو به شهری محصور شده تبدیل شد که از اسپانیای قرون وسطی الگوبرداری شده بود و مرکز فرهنگ پیوندی اسپانیایی بود. اسپانیایی ها کلیساها، بیمارستان ها و مدارس ساختند و تجارت، معدن و کشاورزی را تأسیس کردند.

در فرآیند اسکان و استثمار هیسپانیولا، سرخپوستان بومی تاینو با اعمال سخت کار اجباری اسپانیایی‌ها و بیماری‌هایی که اسپانیایی‌ها با خود آوردند، ریشه کن شدند.بوش. در مبارزات انتخاباتی، بوش بر خلاف سیاستمدار بزرگ بالاگوئر، تفرقه‌انگیز و ناپایدار به تصویر کشیده شد. با این استراتژی، بالاگر دوباره در سال 1990 پیروز شد، البته با اختلاف کم.

در انتخابات ریاست جمهوری 1994، بالاگر و حزب اصلاح طلب سوسیال مسیحی او (PRSC) توسط خوزه فرانسیسکو پنیا گومز، نامزد PRD به چالش کشیده شد. پنیا گومز، یک مرد سیاه پوست که در جمهوری دومینیکن و پدر و مادر هائیتی متولد شد، به عنوان یک مامور مخفی هائیتی که قصد داشت حاکمیت دومینیکن را نابود کند و جمهوری دومینیکن را با هائیتی ادغام کند، به تصویر کشیده شد. آگهی‌های تلویزیونی Pro-Balaguer، پنیا گومز را در حالی که طبل‌ها به شدت در پس‌زمینه می‌تپید، و نقشه هیسپانیولا با رنگ قهوه‌ای تیره هائیتی در سراسر جمهوری دومینیکن سبز روشن را نشان می‌داد. پنیا گومز در جزوه‌های تبلیغاتی طرفدار بالاگوئر به یک پزشک جادوگر تشبیه شده بود و ویدیوها او را با عمل Vodun مرتبط می‌کردند. نظرسنجی های خروجی روز انتخابات حاکی از پیروزی قاطع پنیا گومز بود. با این حال، روز بعد، شورای مرکزی انتخابات (JCE)، هیئت مستقل انتخابات، نتایج اولیه ای را ارائه کرد که بالاگر را در صدر قرار داد. اتهامات کلاهبرداری از سوی JCE بسیار گسترده بود. بیش از یازده هفته بعد، در 2 اوت، JCE سرانجام با 22281 رای، کمتر از 1 درصد کل آرا، بالاگر را برنده اعلام کرد. PRD ادعا کرد که حداقل 200000 رای دهنده PRDبه این دلیل که نام آنها در لیست رای دهندگان نبود، از محل های رای گیری دور شده بودند. JCE یک "کمیته بازنگری" ایجاد کرد که 1500 مرکز رای گیری (حدود 16 درصد از کل) را مورد بررسی قرار داد و دریافت که نام بیش از 28000 رای دهنده از لیست های انتخاباتی حذف شده است و این رقم 200000 رای دهنده را که در سطح ملی رد شده اند قابل قبول می کند. JCE یافته های کمیته را نادیده گرفت و بالاگر را برنده اعلام کرد. در یک امتیاز، بالاگوئر موافقت کرد که دوره ریاست جمهوری خود را به جای چهار سال به دو سال محدود کند و دیگر نامزد ریاست جمهوری نشود. بوش تنها 15 درصد از کل آرا را به دست آورد.


که مردم بومی هیچ مصونیتی نداشتند. از آنجا که نابودی سریع تاینو باعث شد اسپانیایی ها به کارگران در معادن و مزارع نیاز داشته باشند، آفریقایی ها به عنوان نیروی کار برده وارد شدند. در این زمان، اسپانیایی ها یک سیستم اجتماعی سختگیرانه دو طبقه مبتنی بر نژاد، یک سیستم سیاسی مبتنی بر استبداد و سلسله مراتب و یک سیستم اقتصادی مبتنی بر سلطه دولت را ایجاد کردند. پس از حدود پنجاه سال، اسپانیایی‌ها هیسپانیولا را برای مناطق امیدوارکننده‌تر اقتصادی مانند کوبا، مکزیک و سایر مستعمرات جدید در آمریکای لاتین رها کردند. با این حال، نهادهای دولت، اقتصاد و جامعه که تأسیس شدند، در طول تاریخ جمهوری دومینیکن باقی مانده اند.

پس از رها شدن مجازی، هیسپانیولا که زمانی مرفه بود، در وضعیت بی نظمی و افسردگی قرار گرفت که تقریباً دویست سال طول کشید. در سال 1697 اسپانیا یک سوم غربی هیسپانیولا را به فرانسوی ها واگذار کرد و در سال 1795 دو سوم شرقی را نیز به فرانسوی ها داد. در آن زمان، یک سوم غربی هیسپانیولا (که در آن زمان هایتی نامیده می شد) رونق داشت و در یک سیستم اقتصادی مبتنی بر برده داری، قند و پنبه تولید می کرد. دو سوم شرق که قبلاً تحت کنترل اسپانیا بود، از نظر اقتصادی فقیر بود و بیشتر مردم از طریق کشاورزی معیشتی زنده می‌ماندند. پس از شورش بردگان هائیتی، که منجر به استقلال هائیتی در سال 1804 شد، ارتش سیاهان هائیتی تلاش کردند.برای به دست گرفتن کنترل مستعمره سابق اسپانیا، اما فرانسوی ها، اسپانیایی ها و بریتانیایی ها با هائیتی ها مبارزه کردند. بخش شرقی هیسپانیولا در سال 1809 به حاکمیت اسپانیا بازگشت. ارتش هائیتی بار دیگر در سال 1821 حمله کردند و در سال 1822 کنترل کل جزیره را به دست آوردند که تا سال 1844 آن را حفظ کردند.

در سال 1844 خوان پابلو دوارته، رهبر جنبش استقلال دومینیکن، وارد سانتو دومینگو شد و دو سوم شرقی هیسپانیولا را یک کشور مستقل اعلام کرد و نام آن را جمهوری دومینیکن گذاشت. با این حال، دوارته نتوانست قدرت را حفظ کند، اما به زودی به دو ژنرال، بوئناونتورا باز و پدرو سانتانا رسید. این مردان به «عظمت» دوره استعماری قرن شانزدهم به عنوان الگو نگاه می کردند و به دنبال حمایت از یک قدرت بزرگ خارجی بودند. در نتیجه رهبری فاسد و نادرست، کشور تا سال 1861 ورشکست شد و قدرت دوباره تا سال 1865 به اسپانیایی ها واگذار شد. باز تا سال 1874 به عنوان رئیس جمهور ادامه داد. Ulises Espaillat سپس تا سال 1879 کنترل را به دست گرفت.

در سال 1882 یک دیکتاتور مدرن، Ulises Heureaux، کنترل جمهوری دومینیکن را به دست گرفت. تحت رژیم هورو، جاده ها و راه آهن ها ساخته شد، خطوط تلفن نصب شد و سیستم های آبیاری حفر شدند. در این دوره، نوسازی اقتصادی و نظم سیاسی برقرار شد، اما تنها از طریق وام های گسترده خارجی و حکومت خودکامه، فاسد و وحشیانه. در سال 1899مهورو ترور شد و دولت دومینیکن دچار آشفتگی و جناح‌گرایی شد. در سال 1907، وضعیت اقتصادی بدتر شده بود و دولت قادر به پرداخت بدهی خارجی ناشی از سلطنت هورو نبود. در پاسخ به بحران اقتصادی ادراک شده، ایالات متحده تصمیم گرفت تا جمهوری دومینیکن را در اختیار بگیرد. رامون کاسرس، مردی که هورو را ترور کرد، تا سال 1912 رئیس‌جمهور شد و سپس توسط یکی از اعضای یکی از جناح‌های سیاسی متخاصم ترور شد.

جنگ سیاسی داخلی متعاقب آن جمهوری دومینیکن را بار دیگر در هرج و مرج سیاسی و اقتصادی قرار داد. بانکداران اروپایی و آمریکایی نسبت به احتمال عدم بازپرداخت وام ها ابراز نگرانی کردند. با استفاده از دکترین مونرو برای مقابله با آنچه که ایالات متحده آن را "مداخله" بالقوه اروپا در قاره آمریکا می دانست، ایالات متحده در سال 1916 به جمهوری دومینیکن حمله کرد و این کشور را تا سال 1924 اشغال کرد.

در طول دوره اشغال ایالات متحده، سیاسی ثبات برقرار شد. جاده‌ها، بیمارستان‌ها و سیستم‌های آب و فاضلاب در پایتخت و سایر نقاط کشور ساخته شد و تغییرات مالکیت زمین که به نفع طبقه جدیدی از مالکان بزرگ بود، ایجاد شد. برای عمل به عنوان یک نیروی ضد شورش، یک نیروی امنیتی جدید نظامی به نام Guardia Nacional توسط تفنگداران دریایی ایالات متحده آموزش دید. در سال 1930 رافائل تروخیلو، که به الفموقعیت رهبری در گاردیا، از آن برای کسب و تحکیم قدرت استفاده کرد.

از سال 1930 تا 1961، تروخیلو جمهوری دومینیکن را به عنوان دارایی شخصی خود اداره کرد، در جایی که اولین دولت واقعاً تمامیت خواه در نیمکره نامیده می شود. او یک سیستم سرمایه داری خصوصی را تأسیس کرد که در آن او، اعضای خانواده و دوستانش نزدیک به 60 درصد از دارایی های کشور را در اختیار داشتند و نیروی کار آن را کنترل می کردند. تروخیو و یارانش تحت عنوان بهبود اقتصادی و امنیت ملی خواستار لغو تمامی آزادی های شخصی و سیاسی شدند. اگرچه اقتصاد شکوفا شد، اما منافع به سمت منافع شخصی - نه عمومی - رفت. جمهوری دومینیکن به یک دولت پلیسی بی رحم تبدیل شد که در آن شکنجه و قتل اطاعت را تضمین می کرد. تروخیو در 30 مه 1961 ترور شد و به یک دوره طولانی و دشوار در تاریخ دومینیکن پایان داد. در زمان مرگ او، تعداد کمی از دومینیکن ها می توانستند زندگی بدون قدرت تروخیو را به یاد بیاورند و با مرگ او دوره ای از آشفتگی داخلی و بین المللی آغاز شد.

همچنین ببینید: دین - تلوگو

در طول سلطنت تروخیو، نهادهای سیاسی از بین رفته بودند و هیچ زیرساخت سیاسی کاربردی باقی نگذاشتند. جناح هایی که به اجبار به صورت زیرزمینی درآمده بودند، پدید آمدند، احزاب سیاسی جدید ایجاد شدند، و بقایای رژیم قبلی - در قالب پسر تروخیو رامفیس و یکی از روسای جمهور دست نشانده سابق تروخیو، خواکین بالاگوئر - برای رقابت با یکدیگر رقابت کردند.کنترل. به دلیل فشار ایالات متحده برای دموکراتیک شدن، پسر تروخیو و بالاگوئر با برگزاری انتخابات موافقت کردند. بالاگوئر به سرعت حرکت کرد تا از خانواده تروخیلو در صف آرایی مجدد برای قدرت فاصله بگیرد.

در نوامبر 1961 رامفیس تروخیو و خانواده اش پس از تخلیه خزانه 90 میلیون دلاری دومینیکن از کشور گریختند. خواکین بالاگوئر بخشی از شورای دولتی هفت نفره شد، اما دو هفته و دو کودتای نظامی بعد، بالاگر مجبور به ترک کشور شد. در دسامبر 1962 خوان بوش از حزب انقلابی دومینیکن (PRD) که وعده اصلاحات اجتماعی را می داد، با اختلاف 2-1 به ریاست جمهوری رسید، اولین باری که دومینیکن ها توانستند رهبری خود را در انتخابات نسبتاً آزاد و منصفانه انتخاب کنند. با این حال، نخبگان سنتی حاکم و ارتش، با حمایت ایالات متحده، تحت پوشش ضد کمونیسم علیه بوش سازماندهی کردند. ارتش با ادعای نفوذ کمونیست‌ها در دولت، کودتا کرد که بوش را در سپتامبر 1963 سرنگون کرد. او تنها هفت ماه رئیس جمهور شده بود.

در آوریل 1965 PRD و سایر غیرنظامیان طرفدار بوش و ارتش "مشروطه خواه" کاخ ریاست جمهوری را پس گرفتند. خوزه مولینا اورنیا، در ردیف بعدی برای ریاست جمهوری طبق قانون اساسی، به عنوان رئیس جمهور موقت سوگند یاد کرد. ایالات متحده با یادآوری کوبا، ارتش را به ضدحمله تشویق کرد. نظامیدر تلاش برای سرکوبی شورش از جت ها و تانک ها استفاده کرد، اما مشروطه خواهان طرفدار بوش توانستند آنها را دفع کنند. ارتش دومینیکن در حال حرکت به سمت شکست در دست شورشیان مشروطه خواه بود که در 28 آوریل 1965، رئیس جمهور لیندون جانسون، 23000 سرباز آمریکایی را برای اشغال کشور فرستاد.

همچنین ببینید: سازمان اجتماعی سیاسی - ایگبو

نخبگان اقتصادی دومینیکن که مجدداً توسط ارتش ایالات متحده مستقر شده بودند، به دنبال انتخاب بالاگر در سال 1966 بودند. اگرچه PRD اجازه داشت در انتخابات ریاست جمهوری رقابت کند و بوش نامزد آن بود، ارتش و پلیس دومینیکن از تهدید و ارعاب استفاده کردند. و حملات تروریستی برای جلوگیری از مبارزات انتخاباتی او. نتیجه نهایی رای گیری 57 درصد برای بالاگر و 39 درصد برای بوش جدول بندی شد.

در اواخر دهه 1960 و بخش اول دهه 1970، جمهوری دومینیکن دوره ای از رشد و توسعه اقتصادی را پشت سر گذاشت که عمدتاً ناشی از پروژه های خدمات عمومی، سرمایه گذاری های خارجی، افزایش گردشگری و افزایش سرسام آور قیمت شکر بود. با این حال، در همین دوره، نرخ بیکاری دومینیکن بین 30 تا 40 درصد باقی ماند و نرخ بی سوادی، سوء تغذیه و مرگ و میر نوزادان به طور خطرناکی بالا بود. بیشتر مزایای بهبود اقتصاد دومینیکن نصیب افراد ثروتمند شد. افزایش ناگهانی قیمت نفت توسط سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) در اواسط دهه 1970، سقوط قیمت شکر دربازار جهانی و افزایش بیکاری و تورم دولت بالاگر را بی ثبات کرد. PRD، تحت رهبری یک رهبر جدید، آنتونیو گوزمان، بار دیگر برای انتخابات ریاست جمهوری آماده شد.

از آنجایی که گوزمان فردی میانه رو بود، جامعه تجاری دومینیکن و ایالات متحده او را قابل قبول می دانستند. با این حال، نخبگان اقتصادی و نظامی دومینیکن، گوزمان و PRD را تهدیدی برای سلطه خود می‌دانستند. هنگامی که بازگشت زودهنگام از انتخابات 1978 نشان داد که گوزمان پیشتاز است، ارتش وارد شد، صندوق های رای را تصرف کرد و انتخابات را باطل کرد. به دلیل فشارهای دولت کارتر و تهدید به اعتصاب عمومی گسترده در میان دومینیکن ها، بالاگر به ارتش دستور داد صندوق های رای را بازگردانند و گوزمان در انتخابات پیروز شد.

گوزمان وعده رعایت بهتر حقوق بشر و آزادی سیاسی بیشتر، اقدامات بیشتر در مراقبت های بهداشتی و توسعه روستایی و کنترل بیشتر بر ارتش را داد. با این حال، هزینه های بالای نفت و کاهش سریع قیمت شکر باعث شد که وضعیت اقتصادی در جمهوری دومینیکن تاریک باقی بماند. اگرچه گوزمان از نظر اصلاحات سیاسی و اجتماعی دستاوردهای زیادی کسب کرد، اما اقتصاد متزلزل مردم را به یاد روزهای رفاه نسبی در زمان بالاگوئر انداخت.

PRD سالوادور خورخه بلانکو را به عنوان نامزد ریاست جمهوری خود در سال 1982 انتخاب کرد، خوان بوش با یک حزب سیاسی جدید به نام حزب آزادی دومینیکن بازگشت.(PLD) و خواکین بالاگر نیز تحت حمایت حزب اصلاح طلب خود وارد رقابت شد. خورخه بلانکو با 47 درصد آرا پیروز انتخابات شد. با این حال، یک ماه قبل از مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید، گوزمان به دلیل گزارش های مربوط به فساد خودکشی کرد. جاکوبو مجلوتا، معاون رئیس جمهور، تا زمان تحلیف به عنوان رئیس جمهور موقت معرفی شد.

هنگامی که خورخه بلانکو ریاست جمهوری را بر عهده گرفت، کشور با بدهی خارجی عظیم و بحران تراز تجاری مواجه شد. رئیس جمهور بلانکو به دنبال دریافت وام از صندوق بین المللی پول (IMF) بود. صندوق بین‌المللی پول به نوبه خود نیازمند اقدامات ریاضتی شدید بود: دولت بلانکو مجبور شد دستمزدها را متوقف کند، بودجه بخش دولتی را کاهش دهد، قیمت کالاهای اصلی را افزایش دهد و اعتبار را محدود کند. هنگامی که این سیاست ها منجر به ناآرامی اجتماعی شد، بلانکو به ارتش اعزام شد که منجر به کشته شدن بیش از صد نفر شد.

خواکین بالاگوئر، تقریباً هشتاد ساله و از نظر قانونی نابینا، در انتخابات 1986 با خوان بوش و رئیس جمهور موقت سابق یاکوبو ماژلوتا رقابت کرد. در یک مسابقه بسیار جنجالی، بالاگوئر با اختلاف اندکی پیروز شد و کنترل کشور را دوباره به دست گرفت. او بار دیگر در تلاش برای احیای اقتصاد دومینیکن به پروژه های عظیم عمومی روی آورد، اما این بار ناموفق بود. در سال 1988 او دیگر به عنوان یک معجزه گر اقتصادی دیده نمی شد و در انتخابات 1990 دوباره به شدت مورد چالش قرار گرفت.

Christopher Garcia

کریستوفر گارسیا یک نویسنده و محقق با تجربه است که علاقه زیادی به مطالعات فرهنگی دارد. او به عنوان نویسنده وبلاگ محبوب، دایره المعارف فرهنگ جهانی، تلاش می کند تا بینش و دانش خود را با مخاطبان جهانی به اشتراک بگذارد. کریستوفر با مدرک کارشناسی ارشد در انسان شناسی و تجربه سفر گسترده، چشم اندازی منحصر به فرد را به جهان فرهنگی ارائه می دهد. از پیچیدگی‌های غذا و زبان گرفته تا تفاوت‌های ظریف هنر و مذهب، مقالات او دیدگاه‌های شگفت‌انگیزی را در مورد بیان‌های گوناگون بشریت ارائه می‌کنند. نوشته های جذاب و آموزنده کریستوفر در نشریات متعددی به نمایش درآمده است، و آثار او پیروان فزاینده ای از علاقه مندان به فرهنگ را به خود جلب کرده است. کریستوفر چه در سنت‌های تمدن‌های باستانی و چه در جستجوی آخرین روندهای جهانی‌شدن، وقف نورپردازی ملیله‌های غنی فرهنگ بشری است.